لقب 1

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 4
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 601
بازدید سال : 1519
بازدید کلی : 196461

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 601
بازدید کل : 196461
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Ling Deraz
تاریخ : یک شنبه 3 مهر 1390
نظرات

 اسم قشنگ یکی از همشهریان محترممان عبدالرحمن بود. خودش که هنوز زنده است ولی خدا اسمش را رحمت کند. سالها پیش جانش را داد به شما. شما که می دانید و حتماً با این موضوع سر و کار داشته اید که ملت نه حال دارند و نه نشاط، که اسم این افراد را به طور کامل ادا کنند. معمولاً از اولش یا آخر یا وسطش می کَنند و خلاصه اش می کنند. مثلاً در این نمونه، دیگر نمی گویند عبدالرحمن. کی حوصله دارد اسمی به این دور و درازی را بگوید. تازه اگر هم بگوید همه تعجب می کنند. این اسامی عبدل دار کامل، سالهاست از قلمرو واژگان ما حذف شده اند. عبدالرحمن را با اسم کامل صدا بزن. عمراً اگه واکنش نشان دهد و نگاهی به تو بیندازد. او الان به طور اساسی اسم اصلیش یادش رفته. برای اثبات این گفته دلیل هم دارم. بیا: همین سوژۀ ما رفته بوده خدمت. اولین روز، موقع آمار گیری اسم کاملش را صدا زده اند. خودش را نشناخته و داد نزده که حاضرم. در نتیجه برایش غیبت ثبت کرده اند. همه اسمشان خوانده شده، بلند شده اند و رفته اند توی آسایشگاه. آمار تمام شده و افسر نگهبان با کمال تعجب دیده یکی از پایه بوق ها هنوز منتظر است اسمش خوانده شود. سرش داد می زند که اسمت عبدالرحمن است؟ همشهری ما دست و پا سو کرده و پس از چندین دقیقه فکر تازه یادش آمده اسم کاملش همان است. خودش داشت تعریف می کرد که چطور بنده خدا به همین دلیل تا صبح کلاغ پر می رفته است. همین همشهری ما رفیقان زیادی داشته. همۀ آنها او را دِرَحمُن صدا می زده اند. چیزی که در سراسر جزیرۀ محبوب و دوست داشتنی ما، معمول و رایج است. همیشه دنبالش می رفته اند خانه شان و با همین نام او را صدا می زده اند.  اما مادرش اصلاً خوشش نمی آمده کسی توی اسم پسر دلبندش دستکاری کند. یک روز سرشان داد می زند که این جوری صداش نکنید. اسمش عبدالرحمن است. جوان های ما را هم که می شناسید. حرف گوش کن و مؤدب. از فردای آن روز عبدالرحمن را به سر دِک مادرش " دَرمُن" صدا زده اند. اتفاقاً کلمۀ رُند و زیبا و با معنایی است. اما ... جوان های ما را که می شناسید. عاشق تنوع و دستکاری در اسامی مردم هستند. دو روز بعد وقتی احساس می کنند که از اسم جدید خسته شده اند، تغییر سبک داده اند و شما حدس بزنید عبدالرحمن را چه صدا زده اند؟ بله . دِرَح. یا دِرَحو. ها راستی. این قضیۀ حرف اضافۀ " و " که به آخر اسامی مردم می چسبانند را که می دانید چیست. بهش میگن " اوی احترام " . یعنی با ادب ترین مردم ما در بهترین شرایط ممکن وقتی بخواهند کسی را صدا بزنند، اگر از القاب زشت استفاده نکنند حتماً یک اوی احترام به آخر اسم مخاطبشان می چسبانند. به هر حال دِرَح داستان ما با این اسامی مشکلی نداشت. تا اینکه با درخواست او برای استخدام در یک شرکتی که از نام بردن آن معذوریم، موافقت شد و به زودی گروهی از طرف همان شرکت برای استعلام صلاحیت و انجام مصاحبه، از روی آدرسش به در و همسایه های او مراجعه کرده اند. اما به هر که گفته اند آقای عبدالرحمان را می شناسید جواب داده اند نه. ما در این محله عبدالرحمن نداریم. چون از آخرین باری که عبدالرحمن را با اسم کاملش صدا زده اند، قرن ها می گذشته است و کسی چیزی جز درح یادش نبوده است. با این اوصاف، مصاحبه کنندگان خیال کرده اند سر کارند و برگشته اند و درح ما یک فرصت شغلی ایده آل را از دست داده است. پس از اطلاع از موضوع، آقا عبدالرحمن شاکی می شود و به دوستانش هشدار می دهد که دیگر حق ندارید اسمم را مخفف کنید. و ... جوانهای شهرمان را که می شناسید. استاد پیلۀ مفت. از فردای آن روز دست از سر درح برداشته اند و رفته اند سراغ چی؟ اگه گفتی؟ بله . دَح. جوانان ما چقدر خلاقیت دارند. تغییر تدریجی نام عبدالرحمن به دح در یک فرایند پیچیدۀ شیمیایی واقعاً نبوغ می خواهد که بحمدالله جوانان خبرۀ ما ثابت کرده اند که آن را دارند. تازه حدس ما این است که فردا رفقای آقا عبدالرحمن بروند دم در خانه شان و این جوری صدایش کنند. " ح   . وُ   ح. کیای ح ؟ بدو کار اُمهَه وا تو.

در مورد قضیۀ اوی احترام ذکر یک روایت خالی از لطف نیست. می گویند یکی از خانوم خانومای همشهری ما به شدت عادت داشته، یا حتی می توان گفت معتاد بوده به اینکه جلوی اسم هر کسی باید اوی احترام بگذارد. حتی به پدر و مادرش هم می گفته " ماوو یا مائو  و  باوو یا بائو " او در این کار چنان وارد بوده که می توانسته بر اساس آخرین حرف اسم افراد، متناسب با وزن و قافیۀ اسم، بهترین تغییر ممکن را در اسامی مردم ایجاد کند. برای مثال برای اسمی چون عایشه می توانسته بسته به موقعیت، هم آشَه وو یا آشوو یا آشَکو را استفاده کند. و برای سایر اسامی خودتان که بیشتر از من و او واردید. ایشان حتی برای نشان دادن خشم و نفرت در سطوح و شدت های خاص، بلد بوده چکار کند. برای توضیح این قسمت از مثالی با اسم مردانه استفاده کنیم بد نیست. مثلاً ...  مثلاً ... ای بابا یک اسم خوب هم به نظرم نمی رسد. مثلاً ... ها. چه کاریه همین اسم خودم. لینگ دراز. این که خودش لقب هست که. ولی اشکال ندارد. می توان برای احترام بیش از پیش یک " و " کوچولو به آن اضافه کرد. می شود لینگ درازو. این فرم معمولش است. یعنی نه خشمی در کار است نه کینه ای.سوژۀ این بخش ما، برای حالت خشمگینش یک " وو" خوشگل به انتهای حالت قبل اسم اضافه می کرده است. یعنی این: لینگ درازو وو. تلفظش کمی سخت شد ولی کجایش را دیده اید. وقتی کار به بغض و کینه و انتقام و این جور چیزها می کشیده یارو علاوه بر پسوند فوق الذکر از یک " کو " قشنگ هم در انتهای اسم استفاده می کرده است. مثال ما با این تعاریف به یک همچین شکلی در می آید: لینگ درازو وو کو. هنوز مانده. وقتی که خون جلوی چشمش را می گرفته و دیگر در مراحل آخر قبل از راه انداختن خون قرار داشته و نقشه قتل طرف را می کشیده و دیگر هیچ گونه امیدی برای زنده ماندن آن شهید مظلوم باقی نمانده، علاوه بر تمام آن همه پسوند یک عدد " وو " مرگی و تر و تمیز دیگر به آن می چسبانده و راه می افتاده با تیشه به سمت خانه شان. مثال ما در این مرحله به صورت : لینگ درازو وو کو وو در می آید. قشنگ و جالب انگیز نیست؟  

شما هم می توانید با افزودن این پسوندهای احترام آمیز، نهایت ارادت خالصانۀ خود رابه واضح ترین شکل ممکن به دیگران ابلاغ نمایید. مثلاً بگویید : ابراهیمو وو کو وو ی مادر...     ها. یک نکتۀ مهم. در صورت استفاده از تمام پسوندهای احترام، فوش های خواهر مادر هم خود به خود و اتوماتیک وار بر زبانتان جاری می شود. می توانید امتحان کنید. بنابر این در این مورد کمی احتیاط کنید که یک وقت کار دست خود ندهید.

می گویند برای همین متخصص لقب مهمان شهرستانی می آید. خانواده ای بوده اند با دو دختر به نام های آرزو و پرستو. قهرمان داستان ما طبق معمول می خواسته حین غیبت و تهمت، به آخر اسم آنها  وو اضافه کند و برای نخستین بار با مشکل مواجه شده است. آرزو وو را که نمی توان به راحتی تلفط کرد. او کم نیاورده. اولین و ( همان و آخر اسم ) را به همان صورتی که ما برای آب ( هو ) تلفظ می کنیم، تلفظ کرده و بزرگترین چالش معاصر را با سربلندی پشت سر گذاشته است.

فعلاً همین ها را داشته باشید تا بعد.

ضمناً اگر لقبی توی در و همسایه و فک و فامیل سراغ دارید به اطلاع ما برسانید. و در صورت امکان دلیل ملقب شدن صاحبانشان به آن القاب را توضیح دهید.آیا خودتان لقب دارید؟  اگر دارید،فلسفۀ اینکه آن لقب را به شما داده اند چیست؟ اگر ندارید خبرمان کنید برایتان لقبی شایسته انتخاب کنیم. چرا مردم این همه علاقه دارند برای دیگران لقب انتخاب کنند؟ دلیل واقعی آن چیست؟ چه کِرمی در کار است؟

با ما همچنان همراه باشید.


تعداد بازدید از این مطلب: 305
|
امتیاز مطلب : 108
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود